ارویناروین، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 28 روز سن داره

امید زندگیم پسرم

عکسهای مهد کودکت

بردمت مهد کودکولی هر کاری کردم از بس که به من وابسته بودی نموندی وهمش گریه می کردی من یک ماه از ساعت 12 تا 5 بعد از ظهر تو مهد میشستم تا تو عادت کنی ولی تو عادت نکردی منم پیشت می موندم تا یک ماه تموم شدیک دقیق از من غافل نمی شدی معلم مهد می گفت این طوریش رو ندیده بودیم همش چک می کردی که من نرم اینم دوست شیطونت ارش تو مهد کودک ...
25 آذر 1392

عکسهایی از اتاقت

از بس ماشین دوس داری این پستر رو برات انتخاب کردم میگی ایا همش مال منه اینم کمدت اینم عکسات که رو دیوار اتاقته   ...
25 آذر 1392

حرف زدنت غذاخوردنت.خوابیدنت

خوب بریم سر حرف زدنت اولین کلمهای که گفتی با بود بعد هم به بابا میگفتی با بهمامان ما خاله خا به مامان جون میگفتی مامان بوم دائی دا ماشالله هوشت خوب بودزود حرف زدی وزود هو راه افتاذی ولی خیلی بد غذا بودی الان همهمینطوری من همیشه بشقاب دستم بود ودنبالت بودم تا تو غذا تو نمی خوردی من نمی تونستم غذا بخورمدیگه تا حدی شده بود که اسم منو بابات با عمه هات گذاشته بودن فردین عزیز دلم تو خیلی شیرین هستی وخلاصه از این برات بگم که به طرزعجیبی عاشق ماشین هستی اون اوایل همش بابابات سر سوئیچ وظبط ماشین واینکه می خواسنی پشت فرمون بشینی دعوا دشتی وسر تو چه دعواها که بابات نکردم من  روت خیلی حساسم دوست ندارم خار به پات بره الان که ٣ سال و٣ ماهته ماشالله ا...
25 آذر 1392